سگ
دیروز توی ایستگاه قطار داشتیم برنامه قطار رو نگاه میکردیم که یک سگ که کنار نگار بود وغ کرد. نگار کلی ترسید و گریه کرد و خلاصه به هر زحمتی بود آرومش کردیم تا اینکه دیشب ساعت 3 نیمه شب با صدای گریه وحشت زده نگار از خواب پریدیم. من کمی بغلش کردم و راهش بردم و کمی آروم شد بعد مامانش نگار رو بغل خودش خوابوند. مامان نگار میگفت تا صبح نمیگذاشته دستم رو از روی صورتش بردارم و همش می گفته: سگ که ترس نداره!
نمیدونم این اروپایی ها که این همه دم از آزادی و حقوق بشر می زنن، چه جوابی برای این پایمال کردن حقوق دیگران اونم کودکان دارند. من مطمئنم که اکثر بچه ها به سن نگار این ترس رو از حیوانات دارن. خیلی دلم می خواد جوابشون رو بشنوم.
نمیدونم این اروپایی ها که این همه دم از آزادی و حقوق بشر می زنن، چه جوابی برای این پایمال کردن حقوق دیگران اونم کودکان دارند. من مطمئنم که اکثر بچه ها به سن نگار این ترس رو از حیوانات دارن. خیلی دلم می خواد جوابشون رو بشنوم.
Zarnegarin || Tuesday, October 12, 2004
5:36 AM