بابانگار

خوابیدن

امشب بابای نگار خیلی خوابش میامد.بچه ها رو از ساعت 8 خوابونده بود.اگر چه اونا نخوابیدن و من مجبور. شدم تا ساعت 11 سرگرمشون کنم .بلاخره خوابشون برد