بابانگار

پینوکیو

نگارین رو امروز برده بودیم پارک.علی هم داشت نگین رو مشغول می کرد.یک سکه می گذاشت، زیر ماسه ها و نگین دوباره پیداش می کرد، تا اینکه نگین سکه رو اصلا پیدا نکرد.و وقتی باباش سکه پول رو ازش خواست، با خونسردی تمام جواب داد نیست دیگه، آخه من گربه نره هستم.حتما قصه گربه نره و روباه مکار که پینوکیو را گول زدند و پولهای اون رو چال کردند که فردایش درخت پول سبز بشه، شنیدید؟ چند وقتی از شبکه کیکا در آلمان داره پخش میشه و نگارین هم با علاقه دنبال می کنند.به نظرم این کارتون مال 30 سال پیش باشه، ولی هنوز که هنوزه برای بچه ها جالبه. خلاصه علی سکه 10 سنتی اش رو باخت.