تولد پنج سالگی نگار



بیست وهفتم آپریل تولد نگار بود. یازده نفر از دوستان مهد کودکش رو دعوت کرده بود با بچه های آشناهایمان چهارده نفر می شدند.ازیک ماه قبل من در حال تدارکات این تولد بودم.آخه برای اولین بار بود که دوستان زیادی آنهم آلمانی برای تولد دعوت می کردیم.بدبختانه علی هم طبق معمول مخالف بود.و علاوه بر اینکه با من همفکری نمی کرد توی دلم را خالی می کرد.
هر چه بود که به خوبی تمام شد. همه کسانی که دعوت کرده بودیم آمدند.من همیشه تصور می کردم چون خارجی هستیم ممکن است کمتر مایل به رفت و آمد با ما باشند.ولی این طور نبود.والدین بچه هایشان را طبق ساعت گفته شده آوردند.سر ساعت هم دنبالشان آمدند.به جرئت میتونم بگم برای اولین بار نگار را این همه خوشحال می دیدم.انگار تمام دنیا به کامش بود. و همین طور هم بود. دفعه های قبل بیشتر مهمانهای تولد بزگترها بودند. و به بچه ها توجهی نمی کردم بلکه همه حواسم به کی یک خانوم بود که خوب پذیرائی بشه.یا فلانی چائیش سرد نشه.تازه اگر بچم که تولدش بود صداش در می آمد داد و بیداد می کردم. در واقع تو تولد بچه هام به کسی که اصلا توجه نمی شد، دخترهای گلم بودندولی این بار تازه یاد گرفتم که تولد مال بچه هاست نه مال مامان بچه ها.اینم از چیزهائی بود که در آلمان یاد گرفتم.و اگه بشه در ایران هم اجراش می کنم.خلاصه همه وسایلی که در تولد لازم می آید را از یک ماه قبل فراهم کردم.تازه سعی می کردم ارزونتر هم تموم بشه.از کلاه تولد گرفته تا بشقاب ،پیاله یک بار مصرف.لطف بزرگ علی هم کیکش بود. که واقعا عالی بود. خوشمزه،بزرگ،اندازه،آبرومندوزیبا. البته تزئینش با من بود.بچه ها رو یک مدتی تو خونه سرگرم کردیم ،یک مدتی هم تو باغ. باغمون جون میده برای این کارها.دو سه تا هم مهمون بزرگ داشتیم.همه هم لطف کرده بودند کادو آورده بودند.منم به عنوان یادگاری به هر کسی یک دفتر خاطرات دادم.آخه این جا رسمه تولد که تموم میشه مهمانها از میزبان یادگاری می گیرند.بهترین کادوئی که نگار گرفت بسته کارت بازی با مارک لیلی فی بود. البته از دید نگار. و تقریبا میشه گفت از گرونترین مارکهای بچه گانه است.
آره اینم قصه تولد نگار.
Zahra || Monday, May 07, 2007
7:57 PM