تاپ مدل
دیشب نگارین بی خوابی زده بود به کله شان. از ساعت هشت رفته بودن اتاقشان ولی تا نه نخوابیده بودند. لباسهای خوابشان رو در آورده بودند و لباسهای مورد علاقه شان رو پوشیده بودند. همون لباسهائی که هر موقع می خواهند تاپ مدل بشن اونها رومی پوشند. من و علی معمولا بعد از خواب بچه ها بیداریم و به کارامون می رسیم. یک دفعه سر و کله نگار که سر دسته شورشیهاست پیدا شد. اونم چه جوری؟
یواش در اتاقشو باز کرد و سرک می کشید ببینه ما بیداریم یا نه؟ تا دید ما بیداریم خودشو زد به اون راه که من می خواستم برم دستشوئی.نگین هم که همیشه شریک جرم باهاشه. تصور کنید نصف شب بچه تون شیک و آراسته اومده از اتاقش بیرون بره دستشوئی. شما باشید باور می کنید.
علی که خیلی خوشش اومده بود و کلی خندید.منم زود جمعشون کردم و دوباره بردمشون تو تختشون
یواش در اتاقشو باز کرد و سرک می کشید ببینه ما بیداریم یا نه؟ تا دید ما بیداریم خودشو زد به اون راه که من می خواستم برم دستشوئی.نگین هم که همیشه شریک جرم باهاشه. تصور کنید نصف شب بچه تون شیک و آراسته اومده از اتاقش بیرون بره دستشوئی. شما باشید باور می کنید.
علی که خیلی خوشش اومده بود و کلی خندید.منم زود جمعشون کردم و دوباره بردمشون تو تختشون
Zahra || Tuesday, May 15, 2007
6:49 PM