ازدواج
طفلک نگارین وقتی از دست من خیلی عصبانی می شوند ، تصمیم می گیرند به جای اینکه با من ازدواج کنند با باباشون ازدواج کنند. قضیه اینه که این بچه های اروپائی من با مهربانترین آدمی که در دسترس باشه عروسی می کنند. اینم برگرفته از فیلمها و کتابهای کودکانه ای است که ازدواج را پایان خوش قصه نشان می دهد. آنهم چه ازدواجهائی ، همیشه پرنس و پرنسسین با وجاهت هر چه تمامتر و لباسهای مفتخرتر. منتها از آنجائی که بچه های من پرنس پیدا نمی کنند ، دم نقد با باباشون ازدواج می کنند. دیگه چی بشه که نظرشون عوض بشه و مامانشون را انتخاب بکنند.
Zahra || Tuesday, May 22, 2007
4:59 PM