Heline
امروز رفته بودم تویز آر آس تا برای تولد دوست نگار کادو بخرم. چیز مناسبی پیدا نکردم. از اونجا رفتم روفو تا بالاخره یک کادوئی که به نظر خودم خوب می آمد و ده یورو قیمتش بود انتخاب کردم. می خواستم برم صندوق پولشو بدم که به طور کاملا اتفاقی مادر همین دوست نگار که تولد داره را دیدم. باهاش احوالپرسی کردم و به او گفتم راستیتش من اینو برای دخترت خریدم .اگه خوشت نمیاد خودت بگو چی بخرم؟ اونم فوری رفت سراغ علائم راهنمائی رانندگی . گفت از اینها بخر آخه هلن می خواهد دوچرخه سواری بدون چرخهای کمکی را یاد بگیره. منباب این اینها خیلی به دردش می خوره. منم از خدا خواسته هم خیلی ارزونتر هم باب طبع خودشان. باهاش خداحافظی کردم و اونهارو خریدم. خیلی جالب بود . وقتی آوردم خونه علی شوکه شده بود و گفت اینها چیه برای تولد گرفتی؟ منم جریان رو براش تعریف کردم.
و چقدر خوبه که ما هم یاد بگیریم و به طرف در خریدن کادوی خودمان کمک کنیم. الان میتونم بگم تمام کادوهائی که برای تولد نگار آورده بودند داره خاک می خوره. در صورتی که همه مهمانها از ما پرسیدند که برای نگار چی بخریم بهتره؟اونهاهم که تعارف ندارند. ولی من ایرانی بازی دراوردم و گفتم نه ممنون ممنون.
و چقدر خوبه که ما هم یاد بگیریم و به طرف در خریدن کادوی خودمان کمک کنیم. الان میتونم بگم تمام کادوهائی که برای تولد نگار آورده بودند داره خاک می خوره. در صورتی که همه مهمانها از ما پرسیدند که برای نگار چی بخریم بهتره؟اونهاهم که تعارف ندارند. ولی من ایرانی بازی دراوردم و گفتم نه ممنون ممنون.
Zahra || Thursday, May 31, 2007
4:18 PM