بابانگار

همسایه

امروز رفته بودم دنبال نگارین. برگشتنی پیر زن و پیر مرد همسایه طبق معمول لب پنجره به تماشای بیرون ایستاده بودند. چشمشون به نگار و نگین افتادو خیلی عکس العمل نشان دادند. به خصوص از نقاشی نگار که تو دستش بود تعریف کردند. نگار و نگین هم فوری یک گل کوچولو از کنار خیابون چیدند و به پیرزنه دادند اونم رفت و براشون دوتا خرگوش و فیل بسیار کوچک اسباب بازی آورد. ما هم گرفتیم و خداخافظی کردیم.
عجیب است اینجا افراد میانسال به بچه ها علاقه خاصی دارند. حتی سالمندان رو مدتها به دیدن بچه های در حال بازی در پارکها می آورند. گویا تماشای بچه ها بهترین سرگرمی برای آنهاست. بارها شده این افراد در خیابان با نگارین برخورد کرده و با آنها دقایقی صحبت می کنند. و یا حداقل لبخند بسیار محبت امیزی می زنند. درست بر عکس میانسالهای ایرانی که حوصله نوه های خودشون رو ندارند چه برسه به بچه های در و خیابون. قربونش بشم اینقدر بچه تو خیابونها ریخته که اگه بخوای قربون ، صدقه شان بشی یک عمر زمان می بره. تازه اگه از ریسکهاش بگذریم. سواستفاده ، رعب و وحشت ، اختلال در نظام جمهوری اسلامی ، بهره کشی ، تجاوز ، قتل و خلاصه ارتباط با عناصر خارجی .