خاله ریزه و قاشق سحرآمیز
خاله ریزه و قاشق سحرآمیز
تو دست خاله ریزه
قاشقی سحرآمیزه
به که چه برقی داره
وای که چقدر تمیزه
این از طلاست یا نقره؟
صاحب اون چه غولیست؟
نه از طلا، نه از نقره است
هیچ غولی صاحبش نیست
رسیده از قدیما
به دست خاله ریزه
قاشقی یادگاریست
برای او عزیزه
وقتی که خاله ریزه
قاشقشو دست میگیره
فکر میکنه که بچه است
یادش میره که پیره
میپیچه توی گوشش
صدای گرم باباش:
"یواش بخور ریزه جون
به فکر بازی نباش"
داوی تلخ وشورش
تو این قاشق شیرینه
به چشم خاله ریزه
جادوی اون همینه
Labels: شعر کودکان
Zarnegarin || Saturday, February 10, 2007
4:40 AM