بابانگار

خاله ریزه قصه می‌گفت

خاله ریزه قصه می‌گفت

خاله ریزه شاد و خندون

نشسته بود تو ایوون

قصه می‌گفت و گاهی

پکی می‌زد به قلیون

رسید به اونجا که گفت:

"کلاغه رسید به خونه"

خال خالی گفت:"میو، نه

کلاغ تو آسمونه"

کلاغ پر سیاهی

تو آسمون پر می‌زد

دنبال آب و دونه

به هر طرف سر می‌زد

خاله ریزه خندید و گفت:

"خال خالی این چه حرفیست؟

اون که تو آسمونه

کلاغ قصه‌ها نیست

کلاغ قصه‌ سیره

نه آب می‌خواد، نه دونه

به جای قار و قار قار

قصه و شعر می‌خونه

کلاغ قصه‌ها رو

تو قصه‌ها باید دید

دنبال اون باید رفت

به شهر قصه رسید"

شعر از شکوه قاسم نیا

Labels: